ای قلم سوزلرینده اثر یوخ

سیاسی فرهنگی اجتماعی

ای قلم سوزلرینده اثر یوخ

سیاسی فرهنگی اجتماعی

گفت و شنودی با خداوند

شبی در خواب دیدم که با خدا گفتگویی داشتم.
خدا گفت:
-
پس می‌خواهی با من گفتگو کنی؟
گفتم: اگر وقت داشته باشید.
خدا لبخندی زد و گفت:

- وقت من ابدی است، چه سؤالاتی در ذهن داری که می خواهی از من بپرسی؟

پرسیدم: چه چیزی بیش از همه شما را در مورد انسان متعجب می‌کند؟
خدا پاسخ داد:
-
این‌که آنها از بودن در دوران کودکی ملول می شوند و عجله دارند که زودتر بزرگ شوند، و بعد حسرت دوران کودکی را می خورند.
-
اینکه سلامتشان را صرف بدست آوردن پول میکنند و بعد سپس پولشان را خرج حفظ سلامتی می کنند.
-
اینکه با نگرانی نسبت به آینده زمان حال فراموششان می شود. آنچنان که دیگر نه در آینده زندگی می کنند و نه در حال.
-
اینکه چنان زندگی می کنند که گویی هرگز نخواهند مرد و چنان می میرند که گویی هرگز زنده نبوده اند.
خداوند دست های مرا در دست گرفت و مدتی به سکوت گذشت...
بعد پرسیدم: به عنوان خالق انسان ها میخواهید آنها چه درسهایی در زندگی یاد بگیرند؟
خدا با لبخند پاسخ داد:
-
یاد بگیرند که نمی توان دیگران را مجبور به دوست داشتن خود کرد ولی میتوان محبوب دیگران شد.
-
یاد بگیرند که خوب نیست که خود را با دیگران مقایسه کنند.
-
یاد بگیرند که ثروتمند کسی نیست که دارایی بیشتری دارد، بلکه کسی است که نیاز کمتری دارد.
-
یاد بگیرند که ظرف چند ثانیه می توانیم زخمی عمیق در دل کسانی که دوستشان داریم ایجاد کنیم ولی سالها وقت لازم خواهد بود تا آن زخم التیام یابد.
-
با بخشیدن بخشش را یاد بگیرند.
-
یاد بگیرند کسانی هستند که آنها را عمیقا دوست دارند اما بلد نیستند احساس شان را ابراز کنند یا نشان دهند.
-
یاد بگیرند که می شود دو نفر به یک موضوع واحد نگاه کنند و آن را متفاوت ببینند.
-
یاد بگیرندکه همیشه کافی نیست دیگران آنها را ببخشند، بلکه خودشان هم باید خود را ببخشند.
و یاد بگیرند که من اینجا هستم، همیشه...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد