![]() | ![]() | |
اگر خدا بخواهد ابرهه می سوزد در فلوریدا و آب می پاشد بر سر آتش حالا از ونکور تا کشمیر مردم به خیابان ریخته اند کشیش بی کششی بودی آقای جونز! بدان خیال که سوزد کتاب در آتش دوباره ابرهه ای ریخت آب در آتش کشیش بی کششی بودی که فکر می کردی آفتاب را می توان سوزاند و ذره بین گرفتی تا پشت دست خورشید را بسوزانی خیال کردی قرآن پاک سوختنی ست خیال کردی اگر آفتاب در آتش... کشیش بی کششی بودی که کبریت کشیدی بر خودت الا برادر شیخ النجد کشیش بی کشش! از کوشش تو و ابلیس تو را نصیب چه شد؟ جز عذاب در آتش همراه ریش و ریشه ی تو سبیل خنده دار تو هم سوخت چرا که: چراغ از آن خدا بود و پف از آن تو، شد دعای سوختگان مستجاب در آتش پیش از تو نیز برادران حاتم طائی رفتند و پاشیدند و دود شدند درون چشمه ی زمزم چه می کنی استاد! بهوش باش نپاشی شراب در آتش کشیش بی کششی هستی رانده از کلیسا و مانده از معبد کتاب کفر به کف داری این نه انجیل است برو به دشمنی این کتاب در آتش حمالة الحطب شده ای آقای جونز! می بینی چه راحت شاعران سبیل تو را دود می دهند تنها در کتاب رکوردها احمق ترین شدی تنها دنیا به تو خندید و شاعری سرود: نصیب نیست تو را جز همین که هیمه شوی تو کم ز هیزم خشکی، بخواب در آتش! بخواب آقای جونز! پماد سوختگی فردا از تل آویو خواهد رسید! ۲۳ شهریور ۱۳۸۹- دهلی نقل از وبلاگ شاعر پرآوازه علیرضا قزوه |
در دوره بصیرت ویژه اساتید بسیجی دانشگاههای استانهای آذربایجانشرقی - آدربایجانغربی - زنجان و اردبیل که از تاریخ ۲۱/۰۶/۸۹ بمدت سه روز در دانشکده کشاورزی دانشگاه تبریز برگزار گردید استاد گرامی آقای احمد حسین شریفی اندر احوالات مرحوم فقید دکتر احمد فردید مطالبی را ایراد فرمودند لذا حیفم آمد وبلاگ من خالی از یاد و خاطره آن فیلسوف گرانمایه باشد شاید دوستان گرامی بخواهند با اندیشه های آن استاد فقید آشنا شوند متن زیر در این راستا مفید خواهد بود:
توضیح :
بر من ایراد نگیرید ِ نگوئید منحرف شده است نگوئید این سنگ قبرها به چه دردمان میخوره میخواستم به زبان بی زبانی به دوستان عزیز ـ چپ وراست - ارزشی و اصلاح طلب - همه و همه و همه بگویم که همه میمیرند و کل نفس ذائقه الموت و .....
همه میمیرند نه!!!!!!!!!!!!
ببینید:
متن سنگ قبر کوروش کبیر
ای انسان هر که باشی واز هر جا که بیایی
میدانم خواهی آمد
من کوروشم که برای پارسی ها این دولت وسیع را بنا نهادم
بدین مشتی خاک که تن مرا پوشانده رشک مبر
متن سنگ قبر پروین اعتصامی
آنکه خاک سیه اش بالین است
اختر چرخ ادب پروین است
گرچه تلخی از ایام ندید
هر چه خواهی سخنش شیرین است
متن سنگ قبر فروغ فرخزاد
من از نهایت شب حرف میزنم
من از نهایت تاریکی
واز نهایت شب حرف می زنم
اگر به خانه من آمدی برای من م
ای مهربان چراغ بیارو یک دریچه
که از آن به ازدحام کوچه خوشبخت بنگرم
متن سنگ قبر فریدون مشیری
سفر تن را تا خاک تماشا کردی
سفر جان را از خاک به افلاک ببین
گر مرا می جویی
سبزه ها را دریاب با درختان بنشین
متن سنگ قبر فردین
بر تربت پاکت بنشینم غمناک
کوهی زهنر خفته بینم در خاک
از روح بزرگ هنریت فردین
شاید مددی به ما رسد از افلاک
متن سنگ قبر بابک بیات
سکوت سرشار از ناگفته هاست
متن سنگ قبر خسرو شکیبایی
در ازل پرتو حسنت زتجلی دم زد
عشق پیدا شدوآتش به همه عالم زد
متن سنگ قبر حافظ
بر سر تربت ما چون گذری همتی خواه
که زیارتگه رندان جهان خواهد بود
متن سنگ قبر سهراب سپهری
به سراغ من اگر می آیید
نرم وآهسته بیایید
مبادا که ترک بردارد چینی نازک تنهایی من
متن سنگ قبر منوچهر نوذری
زحق توفیق خدمت خواستم دل گفت پنهانی
چه توفیقی از این بهتر که خلقی را بخندانی
متن سنگ قبر وینستون چرچیل
من برای ملاقات با خالقم آماده ام
اما اینکه خالقم برای عذاب دردناک ملاقات با من آماده باشد چیز دیگریست
متن سنگ قبر اسکندر مقدونی
اکنون گور او را بس است
آنکه جهان اورا کافی نبود
متن سنگ قبر نیوتن
ظبیعت وقوانین طبیعت در تاریکی نهان بود
خدا گفت بگذار تا نیوتن بیاید.....
وهمه روشن شد
متن سنگ قبر لودولف کولن(ریاضی دان)
3/141562353589793238462633862279088
متن سنگ قبر فرانک سیناترا(بازیگر و خواننده)
بهترین ها هنوز در راهند....
انسانهای بزرگ واقعا" بزرگند
متن سنگ قبر ویرجینیا وولف(نویسنده)
در برابرت خود را پر میکنم از فرار نکردن
ای مرگ
و چند سنگ قبر دیگر
احمد شاملو
احمد اعطا
شاهپور بختیار
بانو دلکش
فرهاد
ناصرالدین شاه
حسن گل نراقی
هایده
حسین پناهی
مهدی اخوان ثالث
میرزاده عشقی
محمد تقی بهار
نادر شاه افشار
بیک ایمانوردی
صادق هدایت
ستار خان
شعبان جعفری
ویگن
شاه عباس
محمد رضا پهلوی
ودر آخرکشیشی در وست مینستر انگلیس:
"جوان و آزاد که بودم، تصوراتم هیچ محدودیتی نداشتند و در خیال خود می خواستم دنیا را تغییر دهم. پیر تر و عاقلتر که شدم، فهمیدم که دنیا تغییر نمی کند، بنابراین انتظارم را کم و به عوض کردن کشورم قناعت کردم. ولی کشورم هم نمی خواست تغییر کند. به میانسالی که رسیدم، آخرین تواناییهایم را به کار گرفتم تا فقط خانواده ام را تغییر دهم، ولی پناه بر خدا! آنها هم نمی خواستند عوض شوند. و اینک که در بستر مرگ آرمیده ام ، ناگهان دریافته ام که: "اگر فقط خودم را تغییر می دادم، خانواده ام هم تغییر می کرد و با پشتگرمی آنها می توانستم کشورم را هم عوض کنم و چه کسی می داند، شاید می توانستم دنیا را هم تغییر دهم."